«تا که ت گويند.»


 


تا که ت گويند تفنگت برندار


تانک خشم و تيرگي روشن مکن


تيغ تيز تفرقه بيرون مکش


 


تا که ت گويند تلافي سر مکن


ترس را در عمق جرأت دفن کن


تابوي نفرت به تنهايي کشان


 


هر چه تاريکي، بغل کن روشني


تلخ‌ها شيرين بکش،


تدبيرها، تنديس کن


 


تانک‌ها را گل بزن


هر تفنگي، تيرک يک خانه کن


 


اندکي توتي بيار در کاسه‌اي


تيله‌هاي کودکي را رو نما


 


تار را بردار، تن بر تار زن


تاه کن اندوه و غصه، تازه ها را پهن کن


 


تا تواني تيم مهري گردآر


تعارفي کن توپ را در کوچه‌اي


تيرک دروازه‌اي تعمير کن


تاب ده آن دخترک را بر درخت


 


روي ديوار خرابه عکس تاکستان بکش


تنبلي را دار زن، تنبور را بيدار کن


تنگ در آغوش گير آن تکيه بر ديوار را


تک يتيم کوچه‌اي، تنها  تن آوار را


 


تکه تکه کن تکبر


تکبيرگو، تعظيم کن


 


ترس را در بند کن،


لبخند را تقسيم کن


 


در تنور عشق ناني تازه پز


تازه‌ها را تا که تازه‌است، تست کن


 


هر تبي را آرزويي است، تند نبضش را بگير


تق‌تق در مي‌رسد قلبت برو تسليم کن


 


تور مهتاب است امشب،


پنجره دارد تماشا


 رو به دريا کن تماشا، رقص مهتابي درياست


 


 


ت به ت تکرار کن تاريخ دلداران عشق


کهنه‌هاي تازه مانده از تمناهاي اشک


 


ثبت کن سکان ساکت مانده‌ي سرخ نگاه 


التماس تاب‌خورده در فرود اشک و آه


 


تا تواني تيشه را انديشه کن


تيرگي را روشني، روشني، تکثير کن


 


تا بداني تا که ت گويند تفنگت برندار


تيرها، تنبيه‌ها، نفرت و تشويش‌ها،


با طنابي رو به تنهايي ببند


تا تبسم هست، تحمل هست چرا تير و تفنگ


تا که صلح و دوستي‌ چرا قهر است و جنگ؟


 


تا که ت گويند تعارف کن دلت


رو به تابش پهن کن دست تمناهاي سخت!


 


تا که ت گويند، تو، معني مکن


هر ت‌اي تو نيستي تغيير کن


 


 


 


 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

چسب برق خاورمیانه یادداشتهای من شهرسلامتی یازهرای (س) میمه خودِ واقعیِ مَن پر از فایل آب گوارایی برای نوجوان (مآءً فُرَاتاً) پیچک سبز